در وانفسای رکود و فترت هنر در ایران، شنیدن یک قطعه موسیقی نو یا کلاسیک و انتشار آلبومی که روح زمانه در نواها و ترانههای آن حس شود، آنقدر کمیاب است که گویی بهسوی نایاب شدن پیش میرود. در این میان، اگر هم گوشهای حساس و شنوا چیزی مییابند، تتمه کوششهایی است که در دهههای گذشته رنگ و رونقی داشته است و چه خوب اگر آن را همرسانی کنند تا به گوش دیگران هم برسد.
داریوش اقبالی، هنرمندی که با عبور از مرزهای هنر، در مقام چهرهای اجتماعی هم مقبولیتی کمنظیر به دست آورده، در پنج دهه اخیر با صدا و انتخاب ترانههای خود آرزوها و رنجهای جامعه ایران را بیان کرده است. آلبوم «گرگ»، آخرین مجموعه ترانههای داریوش که به تازگی منتشر شد نیز بر پایه سبک و سیاق شناختهشده او حاوی ترانههایی است که بلافاصله پس از انتشار، در شبکههای اجتماعی بازتابی گسترده یافتند و حتی کسانی که به تعدادی از ترانههای این مجموعه انتقاد داشتند، چنان با وسواس درباره واژه واژه هر ترانه اظهارنظر کردند که خود از سطح انتظارات نسل جدید و دوستداران قدیمی صدای داریوش از آثار اخیر او نشان دارد.
آلبوم گرگ ۱۱ ترانه و یک قطعه دکلمه شعر با صدای داریوش دارد که بیانکننده دغدغهها و نگاه شاعران و ترانهسرایان قدیمی و نیز سرایندگان جوانش است و واکنش آنان به لایههای زندگی امروز ایران را بازتاب میدهد. از مهمترین نکات این آلبوم، هدفمندی آن در بازتاب مسائل جامعه ایران است که اگرچه بر روش کاری همیشگی داریوش مبتنی است اما نسبت به مجموعههای قبلی، بیشتر و دقیقتر بر این امر متمرکز است.
پرسشگری و درشتنمایی مسائل جامعه اگرچه مسئولیت بزرگی بر دوش هنرمند میگذارد -چرا که مخاطبان اثر در جستوجوی پاسخی برای پرسشها در متن آثارند- اما هنرمند همواره راوی و شاهد صادق جریانهایی است که تجربه میکند و از بازگویی آنها ناگزیر است.
خطابههای انسان عاصی
سه ترانه اول آلبوم گرگ به نامهای «معلم تاریخ ما»، «گرگ» و «دروغ» از جنسیاند که انعکاس مسائل مطروحه در آنها در موسیقی پاپ ایران سابقه نداشته است. شاید در بعضی آثار موسیقی رپ چنین دغدغههایی بروز یافته باشد اما در سطح جامعه یا محافل روشنفکری انعکاس و بازخورد گستردهای نیافته است. این سه ترانه از سه سراینده مختلف و در سه موضوع مختلف با صدای داریوش در واقع خطابههای انسان عاصی معاصر خطاب به جامعه و یادآور مسئولیت اجتماعی فرد در قبال مسائل زمانهاند.
اردلان سرفراز، سراینده ترانه معلم تاریخ ما، در یکی از سطرهای درخشان این ترانه میپرسد: «نان خیانتها چرا بر سفره تفاهم است؟» این ترانه که کنکاش شاعر برای یافتن چرایی تکرار و بازتولید شکستها و رنجهای تاریخ چند صد ساله اخیر ایران است، با طرح یک پرسش، «تفاهم در خیانت» را بهمثابه کلیدواژه درک تاریخ ما به میان میآورد که خود دردی بزرگتر است از آنچه بهعنوان دردهای تاریخی میشناختیم. بازگویی چنین نقیصهای و البته خواندن آن توسط داریوش میتواند محل بحث و اظهارنظرهای جدی صاحبنظران حوزه تاریخ، سیاست و علوم اجتماعی باشد و انکار یا لاپوشانی آن چیزی را عوض نخواهد کرد. این شهامت را نباید عیب دانست.
در ترانه گرگ بر اساس شعری از فریدون مشیری، شاعر معاصر ایران، داریوش سه بیتی را میخواند که در نسخههای رسمی شعر گرگ در مجموعه آثار مشیری منتشر نشدهاند؛ جستوجوها به این نتیجه میرسد که صفحهای فیسبوکی به نام فریدون مشیری فعال است و بنا بر ادعای ادمین، همایون مشیری، برادر شاعر، بر آن نظارت دارد. این سه بیت در کنار سایر ابیات شعر گرگ آنجا منتشر شدهاند و بنا بر اظهارات ادمین صفحه، نسخه کامل این شعر است که در زمان حیات فریدون مشیری منتشر نشده و نزد خانواده شاعر محفوظ مانده است.
طبعا داریوش پیگیری حرفهای داشته و اجازه خواندن این سه بیت را هم از بازماندگان شاعر کسب کرده و به تایید یک صفحه فیسبوکی اکتفا نکرده است. این سه بیت عبارت است از:
ملتی افتاده و زار و زبون
گرگ بیرون دارد و گرگ درون
حلقه حلقه گرگ پیرامون ما
سیرشان هرگز نسازد خون ما
گر چنین بر ما بزرگی میکنند
بره میبینند و گرگی میکنند
در ابتدای ترانه گرگ، داریوش این سه بیت را دکلمه میکند. انتشار نیافتن این ابیات در زمان حیات شاعر، خود گواه این نکته است که بهویژه مصرع اول میتوانست بسیار بحثبرانگیز و محل بروز بحثهای سیاسی باشد؛ آنجا که میگوید: «ملتی افتاده و زار و زبون» طبعا ابرازعقیدههایی چنین تند و آشکار که در لایههای زیرین خود حاوی برداشتهای تاریخی و اجتماعی شاعر از مردمان زمانه خود است، وقتی به شکل ترانه اجرا شود، نسبت به چاپ همین شعر در مجموعه آثار شاعر بازخورد وسیعتری خواهد داشت.
در ترانه سوم این آلبوم به نام «دروغ» نیز بار دیگر نه فقط از صاحبان قدرت سیاسی و اقتصادی، بلکه از آحاد جامعه به دلیل عملکرد سیاسی و اجتماعیشان انتقاد میشود: «وای از قبیلهای که فراوان دروغگوست» یا در این مصرع: «در کشوری که رعیت و سلطان دروغگوست»
بهواقع در سه ترانه آغازین این آلبوم ما دیگر فقط نقد صاحبان قدرت را شاهد نیستیم و بهعنوان عنصری که بر او ستم رفته نقشآفرینی نمیکنیم، بلکه سرایندگان و خواننده پرسشی درباره نقشآفرینی افراد در شکلگیری سازوکار ستم مطرح کردهاند و این اکیدا با چیزی است که در فرهنگ سیاسی از آن تحت عنوان ناآگاهی عمومی یاد میشود متفاوت است و میتواند سرفصلی جدید در شناخت عمیقتر جامعه بگشاید.
رنجمایه عشق
در آلبوم گرگ چهار ترانه به نامهای «این بار»، «به من فکر کن»، «زندگی یعنی همین» و «لبخند» با درونمایه و اشعار عاشقانه گنجانده شدهاند که در آنها عشق با رنج از مشکلات اجتماعی درآمیخته است. عاشقانههای این آلبوم درونمایه اجتماعی دارند و رنجمایه عاشقی در آنها نه به گونه آثار کلاسیک بابت دوری و به وصال هم نرسیدن عاشق و معشوق بلکه متاثر از بحرانهای اقتصادی، سیاسی و… شکل میگیرد. هر چهار ترانه در این زمینه وجه مشترک دارند. بهعنوان نمونه، در ترانه «به من فکر کن»، سروده «مریم دلشاد»، در مغازله عاشق و معشوق با این ابیات روبهرو هستیم: منم از بدِ لحظهها دلخورم / منم گاهی از آدما میبُرم / شبیه تو از دردِ بودن پُرم
در دیگر ترانههای عاشقانه آلبوم گرگ نیز عاشق به معشوق بازگشت به شرایط اجتماعی بهتر، آینده بهتر و حتی شرایط عاطفی بهتر برای عشقورزی را وعده میدهد که خود حاکی از تاثیر مسائل اجتماعی بر روابط شخصی عشاق است.
حضور سرزده صادق هدایت
ترانه «بوف کور» سروده «فرهاد عزیزی» که در اخبار آمده موزیک ویدیویی هم در لسآنجلس برای آن در حال ساخت است، در رسانههای اجتماعی موردتوجه قرار گرفته است و گروهی آن را شعار دانستهاند. این ترانه که البته از تصویرسازیهای بدیعی هم برخوردار است، حتی اگر روی ملودی نوشته شده باشد هم وزنی پر سکته دارد که گاه تساوی طولی مصرعها را از بین میبرد و اجرای آن برای خواننده آسان نیست. در واقع متن ترانه به تنهایی تم موسیقایی به دست نمیدهد. این ترانه در هیچیک از قالبهای عروضی شعر پارسی هم قابل تقطیع و شناسایی نیست.
در بخشی از ترانه که بهصورت ترجیعبند در نوبتهای مختلف تکرار میشود، ترانهسرا از کتاب بوف کور و نویسنده آن -صادق هدایت- نام میبرد و این شاید اولی بار است این نامها در کنار یکدیگر در ترانه فارسی به میان میآیند؛ بنابراین ترانهسرا بهطور مشخص قصد القای مفهومی خاص را داشته است اما از لابهلای واژگان این بیت از ترانه نمیتوان مفهوم موردنظر سراینده را بهطور مشخص پیدا کرد.
رنگ این سالهای آخر
رنگ نسل بوف کوره
مثل خودکشی صادق
از غمِ مرگِ غروره
با شنیدن این ترجیعبند شنونده نمیداند که به کدام نسل باید عنوان «نسل بوف کور» داد و «این سالهای آخر» که شاعر به آن اشاره میکند چه ویژگی و رنگی داشته که همرنگ نسل بوف کور شده است؟ و در دنباله برای شنونده این سوال پیش میآید که آنچه چیز است که مثل خودکشی صادق هدایت ناشی از «غم مرگ غرور» بوده است؟
دو پاره این بخش از ترانه به لحاظ مضمون و مفهوم ارتباطی با هم ندارند و تنها عامل ارتباطی آنها اشاره ترانهسرا نگارش کتاب بوف کور به قلم هدایت است که برای این ترانه فضیلتی ایجاد نمیکند. به عبارت دیگر، صرف نام بردن از یکی از بزرگترین آثار ادبی معاصر ایران و نویسنده بیهمتای آن، امتیازی برای ترانه به دنبال نمیآورد، چرا که از این دستمایه سترگ بهره درستی نبرده است. در این بخش از ترانه روح سرگردانی را میتوان حس کرد که میخواهد حرف بزرگی را به زبان بیاورد اما ناپخته سخن میگوید.
زنجموره تختهپارهها
ترانههای «درد گنگ»، «سرود زندگانی»، «نفس ایران» و شعر «دیار آشتی» که داریوش آن دکلمه کرده است روح مشترکی دارند و غمی غریب را منتقل میکنند که باید گفت بر صدای غمگنانه داریوش خوش نشستهاند. شنونده ضمن همذاتپنداری با خواننده، ترانهسرا و آهنگساز، کارنامه زندگی خود را ورق میزند و حرفهای ناگفته، دردهای فراموش شده و زمان از دست رفته را باز مییابد.
داریوش در ترانه درد گنگ که یکی از بهترین ترانههای این آلبوم است، با تحریرهای صدایش روح اثر و حس تراژیک آن را که بیانگر آسیبدیدگی عنصر روشنفکر در کشاکش حوادث تاریخ معاصر ایران است، برجسته میکند و موسیقی ترانه نیز با واریاسیون (تغییر تم) گوشنواز خود به این امر یاری میرساند.